۱۳۹۲ تیر ۱۹, چهارشنبه

سالگرد بی افی و دزدی

اوضاع روز به روز بدتر میشد. هر روز یه آمار جدید از دیت و سکس محمد با افراد دیگه بهم میرسید. مطمئن بودم نود درصدشون درستن. ولی ترجیح میدادم باور نکنم.با خودم میگفتم: "این دیگه چه موجودیه؟نه حاضره کات کنه و بره دنبال کارش. نه حاضره دست از کصافت کاریهاش برداره"
جالب اینجا بود که همه رو هم انکار میکرد. منم با خودم میگفتم همین که هر روز با اون قیافه و هیکل عالی باهم سکس میکنه کافیه، ولش کن بزار هر گهی میخواد بخوره...تا اینکه..

بابا م از اصفهان اومده بود پیشم. همیشه کیفش رو میذاشت توو اتاق خواب و میرفت بیرون. یه روز بعد از ظهر که بابم رفته بود بیرون. زنگ زدم به محمد و گفتم بیاد خونه تا سکس کنیم...ظرف 5 دقیقه خودشو رسوند.. رفتیم توو اتاق خواب و شروع کردیم به سکس..چه سکس فوق العاده ای ....
بعد از سکس فورا گفت کار دارم و رفت..

شب وقتی بابام اومد. رفت سر کیفش و بهم گفت: محمدرضا، تو از پولای توو کیف برداشتی؟ من اینجا دویست هزار تومن پول گذاشته بودم، چهل و هشت هزار تومنش کم شده...
داشت دود از کله ام بلند میشد، بابام خیلی آدم دقیقی هست و محال بود اشتباه کنه،مطمئن بودم محمد برداشته.احتمالا همینجوری دست کرده توو کیف و یه مقداریش رو برداشته. سابقه ی دزدی هم که داشت قبلا..
به بابا گفتم :آره، به دوستم قرض دادم، فردا پس میاره...
از خونه رفتم بیرون، زنگ زدم به محمد، گفتم :یا پولی رو که برداشتی میاری واسم، یا زنگ میزنم به بابات و از بابات میگیرم...
با کمال وقاحت انکار میکرد که پولی برداشته ولی گفت: من که بر نداشتم، ولی واست پول رو میارم، میدونی که من تا دلم بخواد پول دارم...
داشتم از عصبانیت میترکیدم.

فردای اون روز یه تراول پنجاه تومنی آورد دم در خونه و من یه دوتومنی بهش پس دادم. وقتی داشت میرفت گفت: میدونی فردا سالگرد بی افی مونه؟
گفتم :نه..
گفت :میام دنبالت ، بریم بیرون، عصر آماده باش...
با اینکه حالم از این سالگرد نحس به هم میخورد، بهش گفتم باشه...برو فعلا...

چرا گفتم باشه؟! یه لحظه خاطرات خوش اون روزا اومد جلو چشمم، چقد ساده لوحانه باورش کرده بودم، چقدر اون روزا قشنگ بود...

فردای اون روز اومد، با هم رفتیم شام خوردیم و بعد منو برد بازار و یه مسواک اورال بی و یه شورت واسم خرید..، سر جمع ده هزار تومن شدن.گفت اینا کادو سالگرد بی افی....اصلا رغبت نمیکردم واسش چیزی بخرم، وحشی گری و خیانت و دروغ هاش کم بود، دزدی هم بهش اضافه شده بود...

شب موقع خدا حافظی گفت: بدون که من با هیچ کس دیگه ای غیر از تو نبودم تا حالا...همیشه بهت متعهد بودم و هستم....
این همه حرومزادگی دروغ گویی رو از کی به ارث برده بود؟؟!! نمیدونم.

۲ نظر:

  1. maa ke harchi khundim khatee khubi azash dar nayumad joz sexe khub, nakone khateraatet ke sade lohaane qaz jilo cheshet rad shod sexaaye khubetoon booode????

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. یکیش سکسای خوب بود، یکی دیگه مسافرت های خوب بود، بازیگوشی ها و شیطنت هاو..، شما ماجرا رو از اول خوندین؟ بعدش، کلا نظر خود من راجع به محمد همینه که ، محمد یه شخصی بود که فقط و فقط به درد سکس میخورد، نه ساختن خاطرات خوب و من ساده لوحانه فکر دیگه ای میکردم

      حذف