۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

سه روز قبل از دیدن محمد

تقریبا یک سال از رابطه ام با سینا میگذشت.دو سال از من بزرگتر بود. مامانش آبادانی بود و باباش شمالی، ولی توو اصفهان بزرگ شده بود. اصلا خودمم نمیدونم چرا با سینا بی اف شده بودم. سینا یه گی بود که خودش فکر میکرد خیلی استریتیه. شاید فقط به این خاطر که جودو کار میکرد و هیکل خوش فرمی داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر نرم بود بدنش! چیزی که من اصلا خوشم نمیاد. از اون بدتر رفتارهای زنونه و غیر قابل تحملش بود. همش میخواست با افرادی که از خودش زنتر بودن دربیافته و دعوا کنه. جالب اینجا بود که با همه شون هم قبل اینکه با من بی اف بشه سکس کرده بود! با من توو ابرو برداشتن و شیو کردن رقابت میکرد و با رفتار و گفتارش همش میخواست ثابت کنه که از من بهتره. از همه ی اینا بدتر این بود که علاقه ی شدید و خیلی زیادی به شناخت گی های جدید داشت. توو سایت منجم پروفایل داشت و هر شب توو روم های گی چت میکرد. حتی شبایی که من میرفتم خونه شون هم، شب به جای خوابیدن کنار من تمام مدت مشغول چت بود تا من خوابم میبرد. 
سینا یه دوست داشت، یه گی که توو یه مغازه ی لوازم آرایشی و بهداشتی  کار میکرد. همه میشناختنش و تقریبا با تمام آدمای اطرافش سکس کرده بود. سینا هم تقریبا هر روز از ساعت 5..6 عصر تا 10 ..11 شب توو مغازه ی این دوستش بود تا بتونه افراد جدید بیشتری رو ببینه. 
یه بار یادمه باهاش نزدیک سی و سه پل قرار گذاشته بودم. فقط 15 دقیقه دیر رسیدم سر قرارمون. وقتی رسیدم دیدم که نشسته بغل دست دو تا گی که همون موقع باهاشون آشنا شده بود. بهم گفت:" منتظر تو بودم که این دو تا هی اومدن رد شدن و هی نگاه کردن و منم سر صحبت رو باشون باز کردم."  منم داشتم از عصبانیت میترکیدم.
همیشه سر تمام این مسائل جر و بحث داشتیم  و تنها استدلالش این بود که "من که نمیخوام سکس کنم! فقط دوست دارم افراد بیشتری رو بشناسم" 
البته رابطه مون چیزای جالب هم داشت. مثلا من بعضی شبا ماشین رو ساعت 2 شب یواشکی از پارکینگ خونمون بر میداشتم و میرفتم سمتش. رانندگی بلد نبود و همش خودم راننده بودم. سوارش میکردم و تا طرفای 3 ..4 توو خیابونا دور میزدیم. بعضی وقتا هم به اصرار من ،  توو ماشین یا یه ساختمون نیمه کاره سکس میکردیم. آخه واقعا به نظرم این کار خیلی هیجان انگیز بود. ولی اون همیشه اولش غر میزد و آخر قبول میکرد. یه بارم نزدیک بود پلیس موقع سکس توو ماشین ببینتمون ، که خدا رحم کرد. 
تنها مسافرتمون توو کل یک سال یه بار بود که تازه اونم با تاکسی رفتیم یه دریاچه ی نزدیک اصفهان و شب هم چادر زدیم و کلا یه بار فقط توو اون چادر سکس کردیم و وقتی من بازم ازش خواستم گفت: "دیگه نمیتونم ، تو فکر کردی من ماشین سکسم ؟!! "
خلاصه وضعیت به همین شکل کسالت بار پیش میرفت تا اینکه یه روز از بعد از ظهر تا ساعت 10 شب با هم توو خیابونا قدم زدیم و آخر شب ازش خواستم بیاد خونه ی ما. ولی مثل همیشه بهونه الکی آورد و نیومد. منم برگشتم خونه. 
طرفای ساعت 2 شب با خودم گفتم بزار امشب بدون خبر برم دم در خونه شون ، ببینم اصلا این موقع شب خونه هست یا نه.
ماشین رو برداشتم و راه افتادم.وقتی رسیدم دم خونه شون دیدم چراغ اتاقش خاموشه. به موبایلش زنگ زدم. 2 بار اول رو جواب نداد. دفعه سوم جواب داد. از صدای محیط مشخص بود که بیرونه. گفتم من دم در خونه تونم ، کجایی؟ گفت چرا اومدی؟ گفتم خوابم نمیبرد گفتم بیام پیش تو، حالا کجایی؟ گفت توو پارکم. یه پارک نزدیک خونه شون بود که خودش واسم تعریف کرده بود، وقتی که هنوز با من بی اف نبوده، شبا می اومده توو این پارک مینشسته و پسر توور میکرده.
خیلی عصبانی شدم. رفتم سمت پارک و سوارش کردم. سوار شد و گفت : مثلا که چی که این موقع شب بی خبر اومدی در خونه! میخواستی مثلا مچ منو بگیری؟! منم گفتم عزیزم تو نیازی به مچ گیری نداری ، تو خودت علنی میگی دنبال آدمای جدیدی، ولی دیگه فکر نمیکردم تا این حد که عین یه جنده ، این موقع شب تنها بیای بشینی توو پارک.
خلاصه یه مقدار جر و بحث کردیم و بردمش دم خونه شون پیاده ش کردم. موقع پیاده شدنش باز بحث کردیم و یه دفعه در اومد گفت : "برو، دیگه نمیخوام ببینمت " منم گاز ماشینو گرفتم و ازش دور شدم.
فردای اون روز خیلی ناراحت بودم. کامران رو دیدم و اتفاقات افتاده رو باهاش در میون گذاشتم. اونم خیلی ناراحت شد، از قبل هم با سینا دعواش شده بود و اصلا ازش خوشش نمی اومد. 
کامران گفت بهتره تو هم بگردی دنبال یکی دیگه، آخه این چه بی افیه که هر روز و شبش دنبال آدم جدیده!
دو روز از این ماجرا گذشته بود، سینا هم اصلا تماسی باهام نگرفته بود.  که یهو کامران بهم زنگ زد و گفت: با یه پسره چت کردم که به نظرم خیلی تایپ تو هست.اهوازیه و الان اصفهانه. لاغر و قد بلند و سبزه.
اون پسر محمد بود !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر