۱۳۹۱ دی ۲۶, سه‌شنبه

اولین سکس با محمد

نزدیکای ظهر از خواب بلند شدم. تا چشم وا کردم موبایلمو نگاه کردم. هیچ مسیجی نداشتم. به کامران تلفن زدم و اتفاقات دیشب رو واسش گفتم. گفت: به نظرم این آدم از اونایی نیست که بتونه به یه نفر متعهد باشه،  ولی خوب باید خودت بیشتر بعدا باهاش حرف بزنی. گفتم میدونم، ولی خیلی تایپم بود، خیلی.
تا ساعت 5..6 بعدازظهر هم منتظر موندم که شاید محمد بهم زنگ بزنه و بگه نرفتم تهران. ولی هیچ خبری نشد. دیگه طاقتم تموم شد و خودم واسش یه اس ام اس فرستادم و پرسیدم "کجایی؟" جواب داد " توو راهم، دارم میرم تهران." حدس میزدم که رفته باشه . جواب دادم " اوکی ، مواظب خودت باش" دیگه جوابی نداد.

دو روز گذشت و از سینا هم هیچ خبری نشد. اصلا دیگه رغبت نمیکردم خودم  حتی  بهش اس ام اس بدم. از طرف دیگه رامین که یکی دیگه از دوستای گی صمیمیم بود بهم زنگ زده بود که دارم میام اصفهان. رامین توو اهواز دانشجو بود و خونه شون ارک بود. اون زمان که اهواز بودم تقریبا هر روز همدیگه رو میدیدیم و خلاصه دوستای صمیمی ای شده بودیم. حالا داشت می اومد اصفهان. 
طرفای عصر بود که رامین رسید ترمینال و رفتم دنبالش که بیارمش خونه مون. داشتیم با هم می اومدیم خونه که رامین گفت: چته ؟ چرا اینقدر پکری انگار؟ منم ماجرای سینا رو براش تعریف کردم. اونم عصبانی شد و گفت که ول کن این آشغال رو دیگه! سینا با رامین هم قبلا دعواش شده بود. سر چیشو یادم نیست. کلا سینا با همه ی دوستام یه جر و بحثی کرده بود و هیچ کس ازش دل خوشی نداشت.
سوار تاکسی بودیم که یه دفعه دیدم موبایلم داره زنگ میخوره. نگاه کردم دیدم نوشته "محمد اهواز" جواب دادم. محمد بود. گفت توو راهم و دارم از تهران میام اصفهان. شب میرسم. گفتم اوکی، دوستم رامین هم از اهواز اومده. میاییم دنبالت. یه دفعه گل از گلم شکفت انگار. رامین گفت: کی بود؟ یهو چرا اینقدر خوشحال شدی ؟ مشخصات محمد رو بهش گفتم. میشناختش و قبلا باهاش دیت گذاشته بود. ولی میگفت سکس نکردم باهاش چون اصلا کیسم نیست.
خلاصه با رامین رفتیم خونه مون و نزدیکای ساعت 11 شب ماشینمونو برداشتم و رفتیم ترمینال دنبال محمد. دم ترمینال منتظرش موندیم و بالاخره اومد . تا رسید من سوییچ ماشین رو دادم دستش و گفتم تو رانندگی کن. اصلا دوست نداشتم ازش بپرسم : تهران چه خبر؟خوش گذشت؟!.... رامین هم بعد از سلام و احوالپرسی به محمد هشدار داد که حق نداری تند رانندگی کنی، وگرنه من پیاده میشم.

رفتیم و توو شهر دور زدیم و محمد به آب هویج بستنی دعوتمون کرد. بعد هم رفتیم کوه صفه . به محمد گفتم امشب بیا خونه ی ما، رامین هم هست. اونم قبول کرد.
نزدیکای ساعت 1 برگشتیم خونه ی ما...خدایا..امشب محمد میخواست پهلوی من بخوابه. استرس داشتم. 
جای هر سه تامونو رو زمین پهن کردم، من وسط محمد و رامین خوابیدم. پرده های اتاق هم کنار کشیدم تا اتاق خیلی تاریک نباشه و نور مهتاب بیاد توو اتاق. انگار رامین زود خوابید..شایدم خودشو زده بود به خواب ، نمیدونم.
به محمد گفتم: میخواستی واسم "بی" بشی؟ خندید..وقتی میخندید چقدر چشماش ناز میشد و برق میزد. گرفتمش توو بغلم. احساس کردم بوی تنش الان دیوونم میکنه ...شروع کردم گردنشو خوردن...چه گردن عضله ای و خوشمزه ای داشت..شروع کردم لباشو خوردن ... داشت نفسم بند می اومد ...پیرهنشو درآوردم...باورم نمیشد بدن یه نفر میتونه اینقدر سفت باشه.اونقدر سفت که وقتی میخواستم عضلاتشو گاز بگیرم، از زیر دندونم فرار میکرد. همینجور آب داشت از دهنم میرخت...شبیه یه گرگ گرسنه شده بودم که داره یه شکار لذیذ رو میخوره... شورتشو در آوردم وخودمم لخت شدم. چقدر کیر 20 سانتی خوشگل و نازی داشت. وقتی داشتم کیرشو میخوردم ، اونقدر آب از دهنم اومد که تمام دور کیرش تفی شده بود...یهو محمد گفت : زود باش دیگه، ممکنه رامین بیدار بشه. گفتم: "باشه.فقط یه لحظه برگرد که یه کم کونتم لیس بزنم.." برگشت به پشت. عضلات کمرش چقدر خوشگل خودشو نشون میداد. روی کمرش جای یه بخیه بود..شروع کردم روی کونشو لیس زدم..کونشم سفت و عضله ای و بی مو بود....واقعا محشر بود...رفتم سراغ سوراخ کونش...چه سوراخ نازی داشت...مثل به غنچه ی بسته! داشتم سوراخشو میلیسیدم که یهو برگشت و گفت: بسه دیگه..کاندوم بزار و بکون..داشتم مثل یه آدمی که داره میمیره نفس نفس میزدم. کاندومو از کشوی میز برداشتم و کشیدم رو کیرم...گفت : کیرت خیلی بزرگه..یواش بکنی ها!..گفتم باشه. همینطور که روی کمرش خوابیده بود ، پاهاشو داد بالا. یه کم ژل لوبریکنت زدم در سوراخ کونش... کیرمو آروم هل دادم توو کونش..هی میگفت یواش و آخ و اوخ میکرد...ولی وقتی کیرم کامل توو کونش رفت ، احساس کردم کیرش بزرگتر و سفت تر شده...داشت از کیرش همینجور آب می اومد...شروع کردم عقب و جلو کردن کیرم...اونم کیرشو میمالید...پاهای نازش رو شونه هام بود.... وقتی داشتم میکردمش و توو صورت خوشگلش نگاه میکردم ، احساس میکردم هر لحظه ش دارم ارضا میشم...با دستای بزرگش داشت کیرشو میمالید.. یهو گفت داره آبم میاد، تند تر بکن...تندتر کردمش...یه دفعه انگار سوراخ کونش تنگتر شد..گفت: آبم اومد...آبش اومد و داشت میپاشید رو شکم صاف و عضله ایش..منم داشتم به این صحنه نگاه میکردم و تند تند میکردمش که یهو آب منم اومد...

بعد سکس من لباسمو سریع پوشیدم و  اوفتادم توو رخت خواب . محمد هم شلوارکشو بدون شورت و تی شرت پوشید و بلند شد و در بالکن اتاق رو باز کرد و یه کم رفت توو بالکن ایستاد..منم نیم خیز شدم و از پنجره نگاهش کردم. واقعا اندام  این پسر معرکه بود. بلند شدم و رفتم در بالکن..بهش گفتم توو بالکن لخت نه ایست ..ممکنه همسایه ها ببیننت..اومد توو ..در بالکن رو بست و همونجور کنارم خوابید.
زود خوابش برد و من هنوز بیدار بودم و داشتم نگاهش میکردم و چند تا چیز داشت ذهنمو آزار میداد...چرا محمد واسه من ساک نزده بود؟ چرا ازم کم لب گرفت؟.. حتما توو تهران سکس کرده و الان خسته بوده!! شایدم از من زیاد خوشش نیومده!!..
اینقدر به این چیزا فکر کردم تا خوابم برد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر